حکم کردی و فرمان دادی و تحکّم به من در چت دیشبمان که از نیمه‌شب تا شش صبح به دراز کشید و چه خوب که اینترنت این امکان را فراهم کرده که «من و تو بی من و تو جمع شویم از سر ذوق» (مولانا) که اینقدر یکریز و ممتد روی صندلی در برابر مونیتور ننشینم. دل سوزاندی برای کمرم مامان من که بزن بیرون از خانه حتی اگر شده به بهانه‌ی عکّاسی. فردای چت شش‌ساعته‌مان دوربین به دست زدم رفتم بیرون با دوچرخه‌ی کوهستانم و بی‌برنامه از این کوچه به آن کوچه رکاب زدم و گاه دوچرخه را روی جک گذاشتم و دوربین کانن اس.تری.آی.اس را بردم مقابل چشمانم برای تنظیم کادر و فشردن دکلانشور. و این ۳۶ عکس رهاورد آن گشت و گذار ۲۰۰ دقیقه‌ایست که اگر بپسندی و بگویی: «شیخ! راضیم ازت» راضیم ازشون ازش! و اگر نگویی، من می‌مانم و یک کوله کوله‌پشتی کیلو بغل غبن و یک سیلو کوله درد: درد کمر هم روش مزید بر علت!