درختی در حاشیهء خیابان در بیروت
این تنهء درخت با نقشی که بر آن شکل گرفته است، در خیابان اشرفیّهء بیروت در سفر اردیبهشت ماهم به لبنان توجّهم را به خود جلب کرد.
بازی رایانهای در حاشیهء جادّه
مکان: قزوین، کوی دادگستری
بیست شهریور ۹۰
از راست: رایحه قوامی (خواهرزادهام)، مینو شیخمحمّدی (دخترم)، متینه شیخمحمّدی (دخترم)، ایمان قوامی (خواهرزاده)، حانیه حسینی(خواهرزادهام)
عکّاس: خودم (دوربین کانن، استریآیاس)
حیاط منزل مرحوم حاج سید قاسم جمالها
در روزهای فوتش/ نیمهء خرداد ۸۹
تهران، نزدیک میدان اعدام (محمدیه)
دوربین: کانن s3is
عکّاس: رضا شیخ محمّدی
عکّاس: رضا شیخ محمّدی، فروردین ۹۰
تهران، فضای سبزی نزدیک موزهء ایران باستان، با مرضیه لطفی
دوربین: کانن، مدل اس.تری.آی.اس
هیچ تاکنون با چشم غیرمسلّح به کسوف نگریستهای؟
نگاه به خورشید ِ گرفته با چشم غیرمسلّح همانند نگریستن به دنیا، آدمها و اتّفاقات آن بدون چشم بصیرت است.
چه تلخ مینگرند آنان که چشم بصیرت ندارند و تنها به داشتن ابزار ِ دیدن خوشدلند و دلخوش! غافل که عمریست نابینایند و بر نابینایی خویش نیز نابینایند!
بدا بر ایشان که از دیدار آنچه باید، چشم میپوشند و به تماشای آنچه که دیدار را نشاید، میکوشند.
با این مردمان کوتهنظر تنگاندیش و مقلوبنگر چه باید کرد؟
چه باید گفت به این قوم از خدا گریخته و به دامن شیطان آویخته؟
به راستی چه برسر روحمان آمده؟
قلبهایمان را کجا گم کردهایم؟
وجدانمان را کی به دست فراموشی سپردهایم؟
چشمهایمان کی نابینا شدند؟
اندیشهمان کی به باتلاقی تبدیل شد که میبلعد هر که و هر چه را در آن قدم نهد؟
اشکهایم را نثارت میکنم تا شاید بفهمی چقدر غصّههایم بزرگ است.
هرچه حرف زدم نشنیدی، یا شاید به صلاحت نبود بشنوی!
آشیخ رضا! حالم خوب نیست!
رهایم کنی، مدام برایت میگویم تا خود صبح.
سکوت میکنم تا شاید بفهمی چقدر دردم بزرگ است و اندوهم سترگ.
که سکوت، بزرگترین فریاد است!
......
....
..
. م. کیوان (گندم)
توضیحات:
۱. دهلی، همایونتمب (مقبرهء همایونشاه)، تیر ۸۹
۲. مسجد جامع دهلی
۳. طلبهء اهل سنت / دهلی
۴. مسجد جامع دهلی
۵. مسجد جامع دهلی
۶. نزدیک مسجد جامع دهلی
۷. مسجد جامع دهلی
۸. در یک قصر قدیمی / شهر جیپور مرکز ایالت راجستان (غرب هندوستان)
۹. دهلی، قطب منار
۱۰. تاج محل
۱۱. عمارتی قدیمی نزدیک نظامالدین اولیاء / دهلی
۱۲. نظامالدّین اولیاء / دهلی
۱۳. نزدیک مسجد جامع دهلی
۱۴. قطب منار
۱۵. مدرسهای در دهلی
۱۶. همایونتمب
۱۷. قطب منار
۱۸. مدرسهء علمیّه
۱۹. قطب منار
۲۰. نظامالدّین اولیاء
۲۱ و ۲۲. همایونتمب
۲۳. میمون و بچهاش (آپ در خرداد ۹۱)... انعکاس در فیسبوک > ۱ و ۲
ادامه دارد
یکی دیگر از کاکتوسهای من که در اوایل دههء هفتاد شمسی در گلخانهام در قم نگهداری میکردم و به گل نشست. عکس را با دوربین آنالوگ زنیت ۱۲۲ گرفتم. دوست مهندسی به نام مجید فراهانی در شهر صنعتی البرز قزوین داشتم که مدیر کارخانهء زیپسازی بود و در همان سنوات با ایشان آشنا و به پیوست آن با کاکتوس آشنا شدم. او به این دسته گیاهانی که در عکس مشاهده میکنید، عنوان علمی دیگری اطلاق میکرد که فعلا فراموشم شده و هر وقت یافتم، در اینجا درج خواهم کرد.
لینک مرتبط: (گلدهی کاکتوس من): اینجا
همیشه بر این باور بودهام که یکی از وظایف عمدهی عکّاسی، ثبت دقایق و لحظاتی است که چشم آدمی در شرایط طبیعی قادر به روءیت آن نیست؛ و اگر هم باشد لحظاتی است چنان زودگذر و آنی که تاءمّل در آن برایمان مقدور نیست. عکس، این امکان را به ما میدهد که چنین وقایعی را منجمد و فریز کنیم و هر قدر دلمان خواست در آن بنگریم.
تصویری که مشاهده میکنید، منظرهی ثبت صاعقه با دوربین عکّاسی است. گرچه این سوژه تکراری و کلیشهای است، ولی همچنان جذّابیّت خود را دارد.
این عکس را در قزوین گرفتم و روی بام همان منزلی که به جای منزل «شادمهان» (نمایندهی قزوین در مجلس شورای ملّی زمان شاه) برای روحانیّون مدرّس ساخته شد و ما مدّتی در آن اسکان داشتیم. دوربینم مدل روسی و از نوع بسیار ارزانقیمت (در حدّ ۷۵۰ تومان) بود. ارزانبودنش نکته داشت: تمام تنظیماتش دستی و مانوال بود و مردم عادی حوصلهی کار با آن را نداشتند.
در شبی ابری و بارانی در مرداد ۷۲ که آسمان رعد و برق میزد، فاصلهی دوربین را روی بینهایت گذاشتم و دیافراگم را روی ۱۶ و سرعت را روی B. دوربین را روی سهپایه و در حالی که دکلانشورش را قفل کردم، رو به نقطهی تاریکی در آسمان قرار دادم و منتظر ماندم. با زدن اوّلین رعد و برق، دکلانشور را آزاد کردم. نور صاعقه روی فیلم خام ثبت شده و عکس حاصله این بود که میبینید.
در سال ۷۶ در قم برای خودم یک گلخانهی کوچک برای نگهداری کاکتوس kaktoos درست کرده بودم. جذّابیّتی داشت داشتن گیاهانی کوچک که برای بقا به آب اندک قانعند و در موقعیّتهای جغرافیایی گرمسیر شبیه قم ما دوام میآورند. آنچه در این خصوص برای من از همه عجیبتر بود، گلدادن کاکتوس بود. این تضاد را دوست داشتم که از بطن گیاهی که به ظاهر خشن و خاردار است، گل که سمبل لطافت است، بیرون بجهد. در تصویر یکی از کاکتوسهای آن دورهی مرا میبییند که بعد از مدّتی نگهداری به گل نشسته است و از آن با دوربین «زنیت» عکس گرفتهام.