توجه
www.fb.com/sheikh.pic
بازی رایانهای در حاشیهء جادّه
مکان: قزوین، کوی دادگستری
بیست شهریور ۹۰
از راست: رایحه قوامی (خواهرزادهام)، مینو شیخمحمّدی (دخترم)، متینه شیخمحمّدی (دخترم)، ایمان قوامی (خواهرزاده)، حانیه حسینی(خواهرزادهام)
عکّاس: خودم (دوربین کانن، استریآیاس)
یکی دیگر از کاکتوسهای من که در اوایل دههء هفتاد شمسی در گلخانهام در قم نگهداری میکردم و به گل نشست. عکس را با دوربین آنالوگ زنیت ۱۲۲ گرفتم. دوست مهندسی به نام مجید فراهانی در شهر صنعتی البرز قزوین داشتم که مدیر کارخانهء زیپسازی بود و در همان سنوات با ایشان آشنا و به پیوست آن با کاکتوس آشنا شدم. او به این دسته گیاهانی که در عکس مشاهده میکنید، عنوان علمی دیگری اطلاق میکرد که فعلا فراموشم شده و هر وقت یافتم، در اینجا درج خواهم کرد.
لینک مرتبط: (گلدهی کاکتوس من): اینجا
عکس منتشرنشدهای از سخنرانی داریوش فروهر - شخصیّت سیاسی معروف معاصر ایران - در مسجد النّبی (مسجد شاه) قزوین، عکس در روز جمعه ۲۲ تیر سال ۱۳۵۸ شمسی برداشته شده است. طالبان دریافت عکس بدون واترمارک با ایمیل من مکاتبه کنند.
لینک فیسبوکی: اینجا
مرمّت آثار قدیمی و بازسازی آنها در همان قالب و با حفظ حال و هوایی که بر آنها حاکم بوده است، کار آسانی نیست و نیاز به مهارت ویژهای دارد. دستاندرکاران حفظ و صیانت از میراث فرهنگی عهدهدار چنین وظیفهی خطیری هستند. در روز ۱۲ شهریور ۸۷ مطابق با اوّل ماه مبارک رمضان امسال به قزوین سفر کرده بودم و در مسجدالنّبی قزوین در مراسم نماز جماعت ظهر و عصر به امامت آیةالله باریکبین امام جمعهی این شهر شرکت جستم و بعد از آن هم به
پای سخنرانی پدرم حضرت آیةالله محمّدی تاکندی نشستم. بعد از اتمام مراسم که از مسجد خارج شدم، مواجه به صحنهی ساخت و ساز یک طاق ضربی قدیمی بر فراز کوچه و
گذرگاهی شدم که در مجاورت مسجد مزبور قرار داشت. یک اکیپ فنّی دستاندرکار عملیّات ساختمانی با مصالح قدیمی و با فرم قدیمی بودند. اجازه گرفتم که از این صحنه عکس بگیرم. این عکسها حاصل آن روز است. دخترخانمی که ظاهراً از مسئولین میراث بود و خودش را «دانیاری» معرّفی کرد، از من خواست تا عکسهایی را که گرفتهام در اختیارشان بگذارم. از ایشان هم از طریق اس.ام.اس دعوت کردم که از این وب بازدید کند. امیدوارم که عکسهایی که گرفتهام، مورد پسند این خانم قرار گیرد.
همیشه بر این باور بودهام که یکی از وظایف عمدهی عکّاسی، ثبت دقایق و لحظاتی است که چشم آدمی در شرایط طبیعی قادر به روءیت آن نیست؛ و اگر هم باشد لحظاتی است چنان زودگذر و آنی که تاءمّل در آن برایمان مقدور نیست. عکس، این امکان را به ما میدهد که چنین وقایعی را منجمد و فریز کنیم و هر قدر دلمان خواست در آن بنگریم.
تصویری که مشاهده میکنید، منظرهی ثبت صاعقه با دوربین عکّاسی است. گرچه این سوژه تکراری و کلیشهای است، ولی همچنان جذّابیّت خود را دارد.
این عکس را در قزوین گرفتم و روی بام همان منزلی که به جای منزل «شادمهان» (نمایندهی قزوین در مجلس شورای ملّی زمان شاه) برای روحانیّون مدرّس ساخته شد و ما مدّتی در آن اسکان داشتیم. دوربینم مدل روسی و از نوع بسیار ارزانقیمت (در حدّ ۷۵۰ تومان) بود. ارزانبودنش نکته داشت: تمام تنظیماتش دستی و مانوال بود و مردم عادی حوصلهی کار با آن را نداشتند.
در شبی ابری و بارانی در مرداد ۷۲ که آسمان رعد و برق میزد، فاصلهی دوربین را روی بینهایت گذاشتم و دیافراگم را روی ۱۶ و سرعت را روی B. دوربین را روی سهپایه و در حالی که دکلانشورش را قفل کردم، رو به نقطهی تاریکی در آسمان قرار دادم و منتظر ماندم. با زدن اوّلین رعد و برق، دکلانشور را آزاد کردم. نور صاعقه روی فیلم خام ثبت شده و عکس حاصله این بود که میبینید.
عکس را در اوایل دههی ۶۰ شمسی در قزوین در منزل اجارهای «حاج رحیم حسینخانی فرشفروش» در خیابان سپه این شهر در هیجدهسالگی گرفتم. منزلی بود که حدود یک سال در آن بسر بردیم و حوزهی علمیّهی قزوین در اختیار پدرم گذاشته بود. قرار بود تا آمادهشدن منزلی که برایمان در محلّ منزل «شادمان» - نمایندهی قزوین در مجلس شورای ملّی زمان شاه - میخواستند بسازند، در منزل اجارهای حسینخانی بسر بریم. منزل شادمان آنسمت خیابان در جوار مدرسه و مسجد شیخالاءسلام قزوین قرار داشت و حوزهی علمیّهی قزوین و امام جمعهی شهر جناب آقای باریکبین آن را خریدند تا بعد از تخریب، در محلّ آن برای مدرّسین حوزه خانه بسازند. منزل شادمان تخلیهّ شد؛ ولی چیزهای بسیار که از نظر صاحبان اوّلیّهاش یحتمل جزو ضایعات و دورریختنیها بود بجا ماند؛ مثل مقادیری مجلّهی قدیمی مربوط به زمان شاه که به دست پاسداران بیت امام جمعه افتاد و بخشی از آنها را هم فردی برقکشی که در الکتریکی خیابان سپه قزوین نزدیک مسجد شیخالاءسلام مغازه داشت و در کارهای برقی امام جمعه یا حوزهی علمیّه از او استفاده میشد، از آن خود کرد. ما هم روزهای آخر خبر شدیم و رفتیم سراغ بازماندهی کتابها. فرهنگ وبستر بود و قرآن و انجیل به زبان خارجی. مشتی کتاب داستان و رمان انگلیسی و کتاب درسی قدیمی و از این دست بود. کتابی که در عکس مشاهده میکنید، از همان کتابهای رهاشده در منزل شادمان است. هزارپای تصویر را زنده در منزل حسینخانی گیر آوردم و با مکافات بسیار سراندمش روی بازشدهی کتاب تا از این صحنه عکس بگیرم. حسّم این بود که تعدّد پاهای جانور در کنار اعداد و ارقام بیشمار، تناسبی را خلق میکند.
معمولاً فرمان شروع عکّاسی را با فشردن دکلانشور میدهند، ابزاری که بر بدنهی دوربین تعبیه شده، مانع موجود بر سر راه رسیدن نور به نگاتیو را برمیدارد. امّا در این تصویر، عکّاس که خود بنده باشم و تصویرم نیز دیده میشود، فرمان شروع عکّاسی را با فشردن کلید برق که دو مهتابی را روشن میکند، صادر کردم. ۸ مرداد ۷۲ است و من در منزلی که حوزهی علمیّه و امام جمعهی قزوین جناب باریکبین در اختیار ما گذاشتند و سالها در آن اقامت داشتیم، دوربین روسی ارزانقیمتی را که زیر ۱۰۰۰ هزار تومان خریده بودم، شبهنگام در اتاق تاریک روی دیافراگم ۸ و سرعت B گذاشتم و دکلانشورش را فشردن و قفل کردم. بعد خودم در فاصلهی دو و نیم متری دوربین مستقر بر روی سهپایه، روی صندلی نشستم و دستم را بر کلید برق که دو مهتابی را روشن میکرد و گذاشتم و نگاهم به عقربههای ثانیهشمار ساعت دیواری بود. کلید را زدم. مهتابی پرتوپرتی کرد و روشن شد. ثانیهها را شمردم: یک، دو، سه، چهار،... به شش که رسید، کلید را خاموش کردم. برخاستم و رفتم سراغ دوربین و دکلانشور را آزاد کردم. عکس حاصل این است که میبینید.
آیةالله شیخ علی محمدی تاکندی
ayatollah sheikh ali mohammadi takandi
نمایندهی دورهی قبل قزوین در مجلس خبرگان رهبری
و استاد حوزهی علمیهی این شهر و ابوی حقیر
فروردین ۸۶، عکّاس: خودم
آیةالله شیخ علی محمدی تاکندی
ayatollah sheikh ali mohammadi takandi
نمایندهی دورهی قبل قزوین در مجلس خبرگان رهبری
و استاد حوزهی علمیهی این شهر و ابوی حقیر
تاریخ عکاسی: فروردین ۸۶ / عکاس: خودم