هزارپایی لای یک کتاب پر از عدد و رقم!
عکس را در اوایل دههی ۶۰ شمسی در قزوین در منزل اجارهای «حاج رحیم حسینخانی فرشفروش» در خیابان سپه این شهر در هیجدهسالگی گرفتم. منزلی بود که حدود یک سال در آن بسر بردیم و حوزهی علمیّهی قزوین در اختیار پدرم گذاشته بود. قرار بود تا آمادهشدن منزلی که برایمان در محلّ منزل «شادمان» - نمایندهی قزوین در مجلس شورای ملّی زمان شاه - میخواستند بسازند، در منزل اجارهای حسینخانی بسر بریم. منزل شادمان آنسمت خیابان در جوار مدرسه و مسجد شیخالاءسلام قزوین قرار داشت و حوزهی علمیّهی قزوین و امام جمعهی شهر جناب آقای باریکبین آن را خریدند تا بعد از تخریب، در محلّ آن برای مدرّسین حوزه خانه بسازند. منزل شادمان تخلیهّ شد؛ ولی چیزهای بسیار که از نظر صاحبان اوّلیّهاش یحتمل جزو ضایعات و دورریختنیها بود بجا ماند؛ مثل مقادیری مجلّهی قدیمی مربوط به زمان شاه که به دست پاسداران بیت امام جمعه افتاد و بخشی از آنها را هم فردی برقکشی که در الکتریکی خیابان سپه قزوین نزدیک مسجد شیخالاءسلام مغازه داشت و در کارهای برقی امام جمعه یا حوزهی علمیّه از او استفاده میشد، از آن خود کرد. ما هم روزهای آخر خبر شدیم و رفتیم سراغ بازماندهی کتابها. فرهنگ وبستر بود و قرآن و انجیل به زبان خارجی. مشتی کتاب داستان و رمان انگلیسی و کتاب درسی قدیمی و از این دست بود. کتابی که در عکس مشاهده میکنید، از همان کتابهای رهاشده در منزل شادمان است. هزارپای تصویر را زنده در منزل حسینخانی گیر آوردم و با مکافات بسیار سراندمش روی بازشدهی کتاب تا از این صحنه عکس بگیرم. حسّم این بود که تعدّد پاهای جانور در کنار اعداد و ارقام بیشمار، تناسبی را خلق میکند.