فرمان شروع عکاسی با کلید برق!

معمولاً فرمان شروع عکّاسی را با فشردن دکلانشور می‌دهند، ابزاری که بر بدنه‌ی دوربین تعبیه شده، مانع موجود بر سر راه رسیدن نور به نگاتیو را برمی‌دارد. امّا در این تصویر، عکّاس که خود بنده باشم و تصویرم نیز دیده می‌شود، فرمان شروع عکّاسی را با فشردن کلید برق که دو مهتابی را روشن می‌کند، صادر کردم. ۸ مرداد ۷۲ است و من در منزلی که حوزه‌ی علمیّه و امام جمعه‌ی قزوین جناب باریک‌بین در اختیار ما گذاشتند و سال‌ها در آن اقامت داشتیم، دوربین روسی ارزان‌قیمتی را که زیر ۱۰۰۰ هزار تومان خریده بودم، شب‌هنگام در اتاق تاریک روی دیافراگم ۸ و سرعت B گذاشتم و دکلانشورش را فشردن و قفل کردم. بعد خودم در فاصله‌ی دو و نیم متری دوربین مستقر بر روی سه‌پایه، روی صندلی نشستم و دستم را بر کلید برق که دو مهتابی را روشن می‌کرد و گذاشتم و نگاهم به عقربه‌های ثانیه‌شمار ساعت دیواری بود. کلید را زدم. مهتابی پرت‌وپرتی کرد و روشن شد. ثانیه‌ها را شمردم: یک، دو، سه، چهار،... به شش که رسید، کلید را خاموش کردم. برخاستم و رفتم سراغ دوربین و دکلانشور را آزاد کردم. عکس حاصل این است که می‌بینید.

تهدیدشدن انسان از سوی خودش

در این عکس که با استفاده از سرعت B گرفته شده، عکّاس که خود بنده باشم، به قول قدیمی‌ها «یک تصویر دونقش» از خودم و در دو حالت گرفته‌ام، دو تصویر ثبت‌شده بر روی یک فریم عکّاسی. عکس دارای مفهوم جالبی است. انسانی که به سمت خود شلّیک می‌کند. مصوّرکردن تعبیر «خودزنی» و «خودکشی». تسلیم در برابر خود. اینکه انسان، مقهور خویش است و اگر بی‌احتیاطی کند، می‌تواند از جانب خود تهدید شود. عکس به طریقه‌ی سیاه و سفید و با دوربین کانن آ.ای.وان.پروگرام در اواسط دهه‌ی ۶۰ شمسی در قزوین برداشته شده است. اسلحه‌ای که در دست من است، ام.پی.فایو است.

کلام نخست

واقعیّت این است که عکس و عکّاسی در شمار یکی از برترین هنرهای خلق‌شده و آزموده‌شده از سوی بشر است. یک عکس خوب گاه به اندازه‌ی کلّی مطلب و مقاله می‌تواند در بیننده‌اش موءثر افتد. در این وبلاگ تلاش خواهم کرد که برگزیده‌ای از عکس‌های خوب جهان را با توضیحاتی در خصوص دلایل ارزش و اعتبار آن به نمایش درآورم. نیز سرکی به آلبوم شخصی خود خواهم زد و برخی از عکس‌هایم را از این طریق منتشر می‌کنم.

بی‌خیالت مباد منظر چشم!

چهارشنبه است و ۶ خرداد ۸۸ و دو روز مونده به سالگرد تولّدم که می‌بره منو به ۴۵ سالگی. فردا که روز تعطیل هم هست، میرم به امید «خدای وفا و شیخ» به اراک و ۷۰ کار خوشنویسی‌ام رو می‌برم که بچینیم برای روز بعدش. نمیگم میرم «سفر» که نگران نشی باز. هوم؟... یا میشی؟....بگو که نمیشی...شریعتی می‌گفت: «بلال با هر ضربه‌ی تازیانه‌ی کفّار «احد، احد» می‌گفت و من «ارشاد، ارشاد» می‌کنم.» وفا!...وفا!...وفا!....

  ساختمان بنیاد شهید قزوین / اوایل دهه ی 60 / عکاس: حسن شکیب زاده رشت / شیخ در داخل قفس پرنده / اوایل دهه ی 60 روستای پررود الموت قزوین / سیزده بدر 73 / عکاس: داود نوروزی 

شیخ در مراسم عمامه گذاریش در مسجدالنبی قزوین در آغوش آقای هادی باریکبین امام جمعه ی شهر / تابستان 65 / عکاس: حسن شکیب زاده شیخ در مدرسه ی علمیه ی شیخ الاءسلام قزوین / اواسط دهه ی 60 شیخ و پدرش در ساحل تنکابن / اواسط دهه ی 60 شمسی شیخ در کنار شهید مفقودالجسد بندرچی و حسن ملاحاج آقایی / مشهد / تابستان 64 شمسی

شیخ قدرت علیخانی

شیخ قدرت ( قدرت‌الله ) علیخانی
qodratollah ، ghodratollah alikhani

آیت‏الله باریک‌بین

آیةالله شیخ هادی باریک‌بین
hadi barikbin
امام جمعه‌ی قزوین
عکاس: رضا شیخ محمدی

من و استاد محمّدعلی مجاهدی (پروانه)

امیر گرامی, پسرش, استاد محمدعلی مجاهدی (پروانه), رضا شیخ محمدی

-عکس من و استاد محمّدعلی مجاهدی (پروانه)، مهر۸۶
ostad mohammadali mojahedi (parvaneh)
-مکان: منزل استاد در قم، خیابان صفائیّه، کوچهٔ بیگدلی
-تماس با من: 09127499479 / 02537832100
t.me/shkhs / ادیت و آپدیت:۰۴۰۳

رفتار و اطوار ورزشی پسرآقا نصرالله بقال

سید مرتضی جدایی jadda`e پسر مرحوم آقانصرالله (بقال مجاور منزل ما در قم) که کمتر از یک سال است به جای پدر مرحومش مغازه‌ي او را می‌چرخاند، دستی هم در ورزش‌های رزمی دارد و افتخاراتی در سنوات قبل در این خصوص کسب کرده است. شمه‌ای از رفتار و اطوار ورزشی او را که در کوچه‌ی معتمد و در مجاورت مینی سوپرمارکتش بر روی شاگرد مغازه‌اش میثم اجرا کرده، می‌بینید.
عکس‌ها را جوری با دوربین کانن مدل اس.تری.آی.اس در ۳۱ تیر ۸۶ ثبت کرده‌ام که در بک‌گراند تصویر، منزل نیمه‌ساز و ماشین پرایدمان هم دیده شود.